حال عجیب....

گاهی وقتا مجبوری بری به یه محله دیگه یه خونه دیگه یا حتی یه وبلاگ دیگه... اما فعلا باید تعطیل کنم اینجا رو . تعطیل تعطیل... اما اگر پیام یا کامنتی بزاری میخونم. ترجیح میدم فعلا همه جا رو خاموش دنبال کنم...

آغازی نو در زمانی که تمام آغازها تو قرنطینه ان ....

سال نامبارکتون مبارک باشه ...

خیلی از رویه هام رو باید عوض کنم ... یه سری از آدما رو خوب شناختم ... خیلی خوب..

گذشته ها رو پاک کردم همشو چون اصن نمیخواستم چیزی ازش بمونه ...

باتنی خسته ادامه میدیم....

مث هر کس دیگه ای که زمین میخوره ، یکم از پا افتادم و خاکی شدم.....

ولی خدایی لذتی که تو بازی بیلیارد هست تو بازی دیگه نی...

من به چشم خویشتن دیدم که جانم میروددددددددددددددددددددددددد......

وقتی هر روزت میشه یه آهنگ رو تکرار و هر روز بیشتر تو روزمرگیت غرق میشی....

خسته از آدمااااااااااااااااااااااا ... آدمایی که فقط کنجکاون ازت بدونن و بعد اینکه همه چیزو فهمیدن و کخشون خوابید رفته رفته میشی یه آدم عادی مث بقیه .... لعنت به بعضی از حسا ، لعنت ..

من یه شب دست به موهای حریر تو کشیدمووووووو

هزار شب خواب اون تصویرو دیددددددددددددددددددددممممم

کی آیی به بَرَم، ای شمع سحـــــــــــــــــــــرممممم

نشسته بر دل غبار غم

از این آدما دورم کن

بد و خوب نداره ، خستم......

اونا که دست مردونه دادن

فهمیدیم چقدر پستن

از این آدما دورم کن

نمیخوام هیچکیو اصن

تا وقتی کارشون گیره همشون دورمون هستن....

این روزا تشنه ی یکم مردونگیم اما که حیف نیســـــــــت....

من از دیوانه ها دیدمممممممممممم هزاران عاقل مُرده........